جدول جو
جدول جو

معنی نقطه گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

نقطه گذاشتن
نقطةً
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به عربی
نقطه گذاشتن
Dot
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نقطه گذاشتن
mettre un point
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نقطه گذاشتن
ставити крапку
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نقطه گذاشتن
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به چینی
نقطه گذاشتن
poner un punto
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نقطه گذاشتن
postawić kropkę
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
نقطه گذاشتن
ставить точку
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به روسی
نقطه گذاشتن
نقطہ لگانا
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به اردو
نقطه گذاشتن
วางจุด
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
نقطه گذاشتن
לשים נקודה
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به عبری
نقطه گذاشتن
点を打つ
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نقطه گذاشتن
kuweka doa
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نقطه گذاشتن
een punt zetten
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به هلندی
نقطه گذاشتن
점을 찍다
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به کره ای
نقطه گذاشتن
nokta koymak
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نقطه گذاشتن
pôr um ponto
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نقطه گذاشتن
পয়েন্ট বসানো
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
نقطه گذاشتن
बिंदु लगाना
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به هندی
نقطه گذاشتن
mettere un punto
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نقطه گذاشتن
einen Punkt setzen
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
نقطه گذاشتن
memberi titik
تصویری از نقطه گذاشتن
تصویر نقطه گذاشتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَءْیْ وَ دَ)
به مسابقه برآمدن. به مسابقه گذاشتن. (یادداشت مؤلف). غوشه کردن. رجوع به غوشه کردن شود
لغت نامه دهخدا
(غُصْصَ / صِ مَ شُ دَ)
با نوشتن نمره و شماره روی اجزاء یک کلی یا افراد یک مجموعه، ترتیب آنها را مشخص کردن. رجوع به نمره گذاری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قشه گذاشتن
تصویر قشه گذاشتن
به مسابقه بر آمدن، به مسابقه گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار